About Me

My photo
دختری شبگرد و تند و تلخ وگلرنگ است و مست گر بیابیدش بسوی خانه ٔ حافظ برید.

Sunday, October 18, 2009

به سادگی

"زندگی رنج به همراه دارد، زندگی به اندازه رنج، کودکی به همراه دارد. رنج و کودکی در حقیقت یکی هستند. روح کودکی برای دنیا تحمل نا پذیر است. دنیا کودکی را رها میکند تا دنیا بماند. آنچه رها می شود هیچ وقت نمی میرد بلکه سرگردان، بی آن که لحظه ای آرام گیرد به راه خود ادامه می دهد. درد آن را همراهی می کند..
*
ما عشق و ترجیح را باهم اشتباه می گیریم، عشق و تعالی را، عشق و آرامش را. برای کاستن از این اشتباه در کسانی که دوست می داریم باید به آن چیزی دست یابیم که پس از مرگشان باقی میماند- به نام خالصشان، قلب بر باد رفته شان، زندگیشان را که با ما یکی نیست که از ما جداست، که به ما بستگی ندارد. عشق هم مانند مرگ همه چیز را ساده میکند. نام حقیقی عشق سادگی ست.
*
سبکی همواره از عشق به من می رسد. نه از احساساست: از عشق. سالها طول کشید تا من تفاوت میان عشق و احساسات را دریابم: احساسات به مالیخولیا مربوط می شود، دیر یا زود به دام مالیخولیا می افتد. احساس و مالیخولیا وقتی به وجود می آید که ما خود را بر خود ترجیح می دهیم. از یک خود پسندی پر شور یا بی حال به وجود می آیند..احساس هم مانند مالیخولیا بی پایان است، سرشار از گرداب و زوایای پنهان..مالیخولیا گونه تیره احساس است. احساس هم مانند مالیخولیا، می چسبد؛ آویزان می شود، چنگ می اندازد، می آمیزد. عشق می برد، قطع می کند، رها می سازد و پرواز می کند. با احساس من به خود می آویزم. با عشق من از خودم جدا میشوم، از خودم کنده میشوم. "
از کتاب "فرا تر از بودن، و موتسارت و باران، کریستین بوبن"
.

Saturday, October 3, 2009

چه باید کرد

شاید بد نباشه هممون از این موضع مطمئنمون دست بر داریم. این ساده دلانه است که هر کس فکر کنه که مطلقا محق و به درستی آگاه از مسائل اخیر -عوامل، اهداف..- هست. مهم اینه که همه بتونیم تعصبات رو دور بریزیم. فرضیه هایی که اساس ذهنیتمون رو تشکیل میده و به شکل فکت غیر قابل دستکاری تبدیل شده رو دوباره از اول بکاویم. (چه موافق، چه مخالف روند فعلی اوضاع باشیم). شاید این مثال بی ربط به نظر بیاد..اما یادمون باشه حضرت ابراهیم که خلیل ا.. شد بی خود نبود. نه فقط قوم و قبیله اش- که پدرش هم بت پرست بود. ح. ابراهیم در شرایطی که آفریننده بودن بت ها فکت اون زمان بود از بت پرستی سرباز زد (داستانشو همه میدونیم) چرا؟ چون رها از تعصبات قومی به خودش اجازه فکر کردن و تحلیل میداد (بگذریم از از شهود و درونیات). شما فکر می کنین چرا این همه آدم بالغ بت می پرستیدن؟ آی کیو همشون کم بوده؟ نه! ااجازه فکرکردن به خودشون نمی دادن از ترس عقاب بت!! پس تعصب اگه تعطیل بشه بهتر میشه مسائل رو بررسی کرد. دریافت شخصی من اینه که در دنیای سیاست، هیچ خوب ی وجود نداره. بحث همیشه بین ابتخاب بد و بدتره. نهایتا هر شخص/حزب .. که وارد سیاست میشه آلوده میشه. با هر نیتی که وارد شده باشه. قدرت ابعاد پیچیده ای داره که بعیده آلوده نکنه. از اون بالا ترین رده تا کارمند جزء حکومت آلوده است. آموزش می بینن.. کم کم مغز اکثرشون دچار توهم حقانیت خودشون و سرانشون میشه. فکر می کنین این حوادث دلخراش (کشتار کورکورانه..دستگیریهای فله ای..نحوه رفتار در چاه/ زندان) به دست کی رخ داده؟ هر چی باشه اگه به این فجاعتی که دیدیم و شنیدیم! نبوده باشه صد در صد در حد رفتار انسانی هم نبوده.. و تکان دهنده است به دست برادران و خواهران هم کیش/ هم وطن صورت گرفته. میدونین چرا؟ چون اونا به زعم خودشون دارن معاندین ولایت. ف، و امام زمان رو از صحنه روزگار محومیکنن. گاهی با وضو این کار رو میکنن وبه قصد قربت الی ا...افکار تلقیحی که براشون از روز روشن واضح تره بهشون اجازه نمیده پویا فکر کنن. یک لحظه هم به ذهنشون خطور نمیکنه (بگذریم از اونایی که عقده دارن یا مشکل روحی-روانی.. اون بیچاره ها هم جای بحث دارن) که این بدبخت ها به چه جرمی مجازات میشن؟ تجمع اعتراض سکوت؟ به قیمت 4 سال ریاست جمهوری فلانی جون این همه افراد از قشر بی آزار و اغلب دانشگاهی کشک محسوب شد...(فرض که این اکثریت مردم عادی، اقلیتی ناخالصی معاند! هم قاطیشون بوده باشن) حرفم دراز شد..می خواستم اینو بگم که در سیاست، دنباله رو و حامی شخص خاصی بودن اشتباهه. اهداف مشترکه که مردم رو به یک سیاستمدار (که تو ایران نداریم) نزدیک یا دور میکنه. کاریزمای خاتمی در 4 ساله دوم شکست. چرا؟ چون آدم با شخصیتی بودن نمیتونه هواداران رو برای همیشه حفظ کنه. اهداف عملی شده مهمه.
حالا الان هم متاسفانه به نظر نمی آد اشخاصی که به عنوان رهبران اعتراض می شناسیمشون، افراد قابل اعتمادی (قدرت تفکر سیاسی، هر گونه قدرت اجرایی) برای چنین جنبشی باشن-گذشته از چند مورد مغز فعال که اونا هم حسابی اصلاح و تادیب شدن که فکر کردن ممنوع-.
اصولا هر کس از هر حزبی پست بگیره باید تحت فرمان حکومت و عوامل دارای قدرت عمل کنه.
نهایتا اینکه به نظرم مردم باید از حقوق خودشون آگاهی پیدا کنن..اگر اکثر مردم بطلبن هر کس که در پست اجرایی حکومت باشه ناچاره که خواسته های ملت رو بر آورده کنه. مردم باید بتونن مسائل رو تحلیل کنن، معترضین باید سعی کنن با قشر مردم تعامل داشته باشن، بدون تعصب.. بحث عمیق تر از تعصب احمدی.ن یا موسویه. مردم باید بتونن دولت خودشون رو نقد کنن. حکومت خواهد دید که به هوای از آب گل آلود ماهی گرفتن دشمن نمیشه تا ابد مردم رو خفه کرد.. چرا مردم باید از خواسته های اولیه یک زندگی متمدن اجتماعی –حق نقد کردن- کوتاه بیان؟ بیاین به جای دفاع از اشخاص، پایه های ایده هامون رو بررسی کنیم، مطالباتمون رو شفاف کنیم، و با مردم ارتباط بر قرار کنیم. هر جا مردم هستن باشیم.. همه رو به تفکر بی تعصب دعوت کنیم.. و خلاصه به جای قیافه گرفتن برای هم و جدا کردن راه از هم، با هم حرف بزنیم.