About Me

My photo
دختری شبگرد و تند و تلخ وگلرنگ است و مست گر بیابیدش بسوی خانه ٔ حافظ برید.

Thursday, August 11, 2011

مسئلهٌ

دارم فکر می کنم اگه این یه جور مازوخیسم/سادیسم نیست، چه دلیلی داره افرادی که بهم نزدیک می شن (زن و مرد) و دایره محبتشون رو تنگ و تنگتر می کنند منو به خودشون جذب می کنند و خواهان با من بودن هستند از خودم دور نگه می دارم
با اینکه همراهیشون، حضورشون، محبتشون برام لذتبخشه.. انگار این لذت رو نا خودآگاه پس می زنم. شروع می کنم به جفتک انداختن. ازشون فرار می کنم. سرد می شم در حالیکه احساساتم نسبت بهشون در حال رشده. این یعنی چی واقعا؟
باید با یه استاد مشاوره صحبت کنم
آیا من از آزار کسانی که دوستم دارن و دوستشون دارم لذت میبرم؟ آیا اینکه ازشون فاصله می گیرم و و به نحوی خودم رو محروم می کنم یه مریضیه؟
آیا این مریضی روانیه که به کسی دوستش دارم کمتر توجه می کنم؟
قضیه چیه واقعا؟