About Me

My photo
دختری شبگرد و تند و تلخ وگلرنگ است و مست گر بیابیدش بسوی خانه ٔ حافظ برید.

Wednesday, December 12, 2012

12/12/12

سه دقیقه دیگه 12/12/12 تموم میشه.من این روز رو به خاطر می سپرم. به خودم خوش گذروندم. کار آزمایشگاه هم خوب پیش رفت.
من از این به بعد هر روز را خوب خواهم زیست

Tuesday, December 11, 2012

آهستگی

رد پا
اثر روی ماسه ها
به اثر پاها روی ماسه ها نگاه می کردم. رد پاهای نرم و کوچولو، رد پاهای کج و وماوج، رد پاهای عمیق.ه
گاهی اوقات آرام آرام راه رفتن بر روی ماسه ها باعث می شه اثر عمیق تری به جا بمونه. آهسته رفتن.ه
تند تند راه رفتن بعضا پا رو می خراشه.. مخصوصا توی ساحلی که ماسه هاش درشت تر هستن. اثر خراش دردناکه.. مرهم-چسب زخم گذاشتن باعث مکث می شه واون ایستادن برای ترمیم، خودش یک اثرعمیق و پراکنده-بی اینکه بشه هیچ نشونه ای از رفتن درش پیدا کرد- به جا می ذاره.ه
قدم های بعدی خود به خود دردناک تر و آهسته تر می شن
آهستگی قدم ها به دو دلیل می تونه باشه: آهسته از درد ناشی ازخراش، وآهستگی اختیاری با آرامش و لذت
.... 

Friday, November 16, 2012

فراندیشی

پست پایینی رو که نوشتم اومدم مرجعش رو بذارم تازه دیدم مرجعش "حوزه" است.. ناحودآگاه تردید اومد تو دلم. من که همیشه فکر می کردم خیلی آزادانه مسائل رو تحلیل می کنم، متوجه شدم که یه جور دلزدگی- دوری- یا یه جور حس مقاومت دارم نسبت به هر چیزی که در جامعه امروز کشورم به طریقی همخوانی یا همرنگی حکومتی داره. این خیلی برام عجیبه. من 4 سال پیش هم همین آدم بودم، اما به این حد از دلزدگی نرسیده بودم. باید روی خودم کار کنم.
ظاهرا که "فرا-جناحی نگری" ام تضعیف شده.ه
من آدمهای خوب رو دوست دارم. آدمهای خوب، خالص
مثالش شخصیت "محمد تقی جعفری"هست. من با این آدم ارتباط برقرار می کنم. خیلی هم زیاد
داشتم به یه مصاحبه در باره اش گوش می دادم، که این بیت" بیزارم از آن کهنه خدایی که تو داری، هر لحظه مرا تازه خدای دگری هست" رو از زبون خودش شنیدم. جستجو و باقی ماجرا  

بار دگر نکوترش بینم از آن که دیده ام



.....
چه باید کرد که زندگی ما در این دنیا، دارای معنایی باشد که زر و زیورها و لذایذ و زیبایی های دنیا با آمدن و رفتن خود، جان عزیز ما را متلاطم نسازد، دریغ ها و افسوس ها جان ما را مجروح ننماید و در پایان کار، احساس پوچی نکنیم؟ 
 اعمل لدنیاک کأنّک تعیش أبدا و اعمل لآخرتک کأنّک تموت غدا: برای دنیای خود چنان عمل نما که گویی زندگانی تو در این دنیا جاودانی ست و برای آخرت خود چنان عمل نما که گویی فردا خواهی مرد
هر نفس نو می شود دنیا و ما
بی خبر از نو شدن اندر بقا
عمر هم چون جوی نو می رسد
مستمری می نماید در جسد
شاخ آتش را بجنبانی به ساز
در نظر آتش نماید بس دراز
این درازی مدت از تیزی صنع
می نماید سرعت انگیزی صنع
پس ترا هر لحظه مرگ و رجعتی ست
مصطفی فرمود دنیا ساعتی ست
مولوی
هر لحظه از جریان ممتد حیات از پشت پرده طبیعت آغاز می شود و لحظه ای در روی پرده طبیعت نمودار می گردد، و آن گاه به پشت پرده می خزد. این یک مطلب فلسفی تجریدی و ذوقی محض نیست، بلکه زیست شناسانی که از دیدگاه علم محض به پدیده حیات می نگرند، همین مثال رودخانه را برای توضیح حیات می آورند. اوپارین زیست شناس معروف در کتاب خود[حیات، طبیعت، منشأ تکامل آن، ص 57] از این مثال استفاده کرده است. او می گوید: <بدن های ما مانند نهرها روانند و موادشان بسان آب جویی پیوسته تازه می شود> و می دانیم که اوپارین و امثال او پدیده حیات را حقیقتی مجزا از بدن و اجزاء آن نمی دانند. و به هر حال ما خود این حرکت دائمی و جریان نو به نو در حیات را در خود مشاهده می نماییم
 
جریان مستمر و نو به نو حیات، هم در فلسفه های مسلمین و هم در ادبیات آنان با کمال صراحت و زیبایی مطرح شده است، از آن جمله
ای مقیمان درت را عالمی در هر دمی
رهروان راه عشقت هر دمی در عالمی
حافظ
بیزارم از آن کهنه خدایی که تو داری
هر لحظه مرا تازه خدای دگرستی
مولانا
رهروان عقل ساحل را بجان دل بسته اند
ما دل خود را براه عشق بر دریا زدیم
 
هر نظرم که بگذرد جلوه رویش از نظر
بار دگر نکوترش بینم از آن که دیده ام

Monday, November 12, 2012

اگر از مقصدم پرسی بدان راه رها جستم

 بعد مدت ها صدایی که افسونم کرد
بیا با من مدارا کن که من مجنونم و مستم
اگر از عاشقی پرسی بدان دلتنگ آن هستم

بیا با من مدارا کن که من غمگین و دلخستم
اگر از درد من پرسی بدان لب را فرو بستم

بیا از غم شکایت کن که من همدرد تو هستم
اگر از همدلی پرسی بدان نازک دلی هستم

بیا از درد حکایت کن که من محتاج آن هستم
اگر از زخم دل پرسی بدان مرهم برآن بستم

برو راه وفا آموز که من بار سفر بستم
اگر از مقصدم پرسی بدان راه رها جستم
برو عشق از خدا آموز که من دل را برو بستم
اگر از عاقبت پرسی
بدان از دام تو جستم
 
 
ترانه سرا، آهنگساز و خواننده:شهرام شکوهی
 

Tuesday, October 9, 2012

موهبت فصل

دوربینِ عکاسی‌، 
چیزیه که بهش نیاز دارم.. شاید یه دوره هم برم ببینم.
چقدر بهش نیاز دارم
حیف حیف که اینجا پاییز نداره..

می‌خواهم آدم باشم..و اگر توانستم، آدم خوبی‌ باشم

ذهن من رودی بود که تنی به دریا زد و رفت و از رود‌های کوچیک همسانش فاصله گرفت..چشمشو به روی جریان بست.. راهش و اینقدر جدا کرد که سر و تهش یکی‌ شد. از هر جریان آبی‌ جدا شد.. جریانی نیست. رکود.. بی‌ حاصل.
ذهن حال حاضرِ من، الان مردابیه که به هیچ پناه آورده.. از همه به هیچ
نه ایده تازه ای، نه فکر بزرگی‌، نه امید به بهبودی، نه قدردانِ شدنی ها، نه لذت بخششِ یک جرعه تازگی و روانی‌

Monday, September 24, 2012

فکر غم .. راه شادی

هر دمی فکری چو مهمان عزیز
آید اندر سینه‌ات هر روز نیز 
فکر را ای جان به جای شخص دان
زانک شخص از فکر دارد قدر و جان
فکر غم گر راه شادی می‌زند
کارسازیهای شادی می‌کند
خانه می‌روبد به تندی او ز غیر
تا در آید شادی نو ز اصل خیر
می‌فشاند برگ زرد از شاخ دل
تا بروید برگ سبز متصل
----  
هست مهمان‌خانه این تن ای جوان
هر صباحی ضیف نو آید دوان
هین مگو کین ماند اندر گردنم
که هم اکنون باز پرد در عدم
هرچه آید از جهان غیب‌وش
در دلت ضیفست او را دار خوش
مثنوی مولوی

This being human is a guest house.
Every morning a new arrival.
A joy, a depression, a meanness,
some momentary awareness comes
as an unexpected visitor.
Welcome and entertain them all!
Even if they're a crowd of sorrows,
who violently sweep your house
empty of its furniture,
still, treat each guest honorably.
He may be clearing you out
for some new delight.
The dark thought, the shame, the malice,
meet them at the door laughing,
and invite them in.
Be grateful for whoever comes,
because each has been sent
as a guide from beyond.
Rumi

Tuesday, August 28, 2012

Publication!

Lee, P.-R., Yu, B., Curran, P., and Liu, S.-Q. (2011) Effect of fusel oil addition on volatile compounds in papaya wine fermented with Williopsis saturnus var. mrakii NCYC 2251. Food Research International. (doi:10.1016/j.foodres.2010.12.026).

Lee, P.-R., Ong, Y.-L., Yu, B., Curran, P., and Liu, S.-Q. (2010) Profile of volatile compounds during papaya juice fermentation by a mixed culture of Saccharomyces cerevisiae and Williopsis saturnus. Food Microbiology, 27(7), 253-261.

Lee, P.-R., Ong, Y.-L., Yu, B., Curran, P., and Liu, S.-Q. (2010) Evolution of volatile compounds in papaya wine fermented with three Williopsis saturnus yeasts. International Journal of Food Science & Technology, 45, 2032-2041.

Lee, P.-R., Yu, B., Curran, P., and Liu, S.-Q. (2010) Kinetics of volatile organic compounds during papaya juice fermentation by three commercial wine yeasts. Nutrition and Food Science, 40(6), 566-580.

See! This is how a person can have 4 papers in two years. Although I admit it still needs hard work and bright mind to catch whatever can be caught in the research project and to exhibit them accordingly.

Sunday, August 19, 2012

من و کرهٔ زمین

همه جای دنیا زندگی‌ یکنواخته. همه جای دنیا. حتا اگه کشور عوض بشه، بعد از مدتی‌ تازگی‌های جای جدید هم عادت می‌شه و در نهایت احساس میکنی‌ همه جا عیناً زندگی‌ داره تکرار می‌شه با همون جریان یکنواخت و شرح وظایف مشخص.
لندن، اتاوا، سیدنی، پرت، سنگاپور، کوالا لامپور، تهران، مشهد؛ در بلند مدت، و با کمی‌ کلی‌ نگری، هیچ فرقی‌ نداره که کجا باشی‌ اگه برای داشتن روز‌های متفاوت، هر روز تلاش نکنی

Monday, August 13, 2012

Soul maTe

"People think a soul mate is a perect fit, and that's what every one wants. But a true soul mate is a mirror, the person who shows you every thing that is holding you back, the person who brings you to your own attention so you can change your life. A true soul mate is probably the most important person you'll ever meet, because they tear down your walls and smack you awake..but to live with a soul mate? Nah. Too painful. soul mates, they come into your life just to reveal another layer of
yourself to you, and then they leave. And thank God for it.."

Eat, Pray, Love
Thanks to Wild dandelion, for lending me this amazing book

Wednesday, July 4, 2012

How to get out of the box: tips


Here are some tips to get out of the box! 
I just sorted those which were more applicable for myself

How To Get Out Of The Box: As an entrepreneur we tend to live and breath our enterprises 24x7. And often times, stewing in our own ideas hinders our ability to see other perspectives or think outside the box. Take some time each day (30 minutes to an hour) doing something that is not work related. Go for a run, have drinks with non-business friends, play with your kids, try out a new recipe... Experiencing a new and different activity will help expand your perspective and cleanse your mind.

How To Get Out Of The Box: If you're stuck...

Pick up a book, take a class, listen to a CD, but learn something new. Doesn't matter what it is, or whether it's connected to your field. Look for the unexpected connections.
Experiment and make mistakes. Explore. Try something unexpected.
Take breaks. Stop and reflect on what you're doing. The eureka moment comes when least expected.
Be patient. Getting out of the box takes time! 
Schedule Time To Think Outside The Box
How To Get Out Of The Box: I schedule a certain amount of time each week for my creative thinking to think outside the box. If you don't have a time scheduled to dedicate to this, your business will have trouble succeeding. 

Jump Start Your Creativity

How To Get Out Of The Box: f you find yourself stuck in your businesses jump start your creativity by:
1.Use meditation, yoga, self hypnosis or some other modality to tap into your creative mind.
2.Do the opposite of what you have been doing.
3.Open yourself to the input of others.
4.Brainstorm on new ways to create value for
your market.
5.Be willing to get out of your own way.
 
Connect. Collaborate. Capitalize.
How To Get Out Of The Box: Thinking outside the box is more about stepping back and reframing from your current position and thought patterns. Think what could be and suspend all doubt. Lead with "What if"... Then assemble a team of respected colleagues - include professionals from outside of your industry - and pose the question or challenge and brainstorm for answers. Note: when brainstorming, suspend all judgement and allow free thinking; be sure to have someone designated as facilitator. Narrow to short list and well...take a short walk or a shower... let your subconsconscious do some of the heavy lifting for a while. Just when you're not thinking about, the creative , nearly perfect, outside the box idea will surface.

Lucky me :)

I admire him. I can see he really acts according to his beliefs..here are his favorite quotes

(a) Logic is boring, always see other illogical ideas (get out of the box).
(b) When you buy a pencil, accept both ends (accept people, they have both sides, the beauty and the beast). Imagine if only accept one end!
(c) We are so lucky there are a lot of negative people out there. Our job is to help them be more positive and more human. We have things to do now. We are lucky.

Monday, June 25, 2012

پاتوق


بازگشتت به خویشتن خویش مبارک
دنبال خودم می‌گردم. روز ها، شب ها، ماه‌ها چه سریع میگذرند و من غافل بر جا

از این به بعد هر هفته میام اینجا، می‌کنمش پاتوق. به افکارم اجازه میدم گسترده شن و در طول هفته به عمل 
میرسونمشون

 یه چای ته لاته و یه برش کیک موز- گردویی و محیطِ دوستانهٔ کافی بینس همیشه حال آدم رو بهتر می‌کنه
+ Dont Cry Guns n Roses 


Friday, May 18, 2012

Road Less Traveled


Two roads diverged in a yellow wood,
And sorry I could not travel both
And be one traveler, long I stood
And looked down one as far as I could
To where it bent in the undergrowth;

Then took the other, as just as fair,
And having perhaps the better claim
Because it was grassy and wanted wear;
Though as for that the passing there
Had worn them really about the same,

And both that morning equally lay
In leaves no step had trodden black.
Oh, I kept the first for another day!
Yet knowing how way leads on to way,
I doubted if I should ever come back.

I shall be telling this with a sigh
Somewhere ages and ages hence:
Two roads diverged in a wood, and I—
I took the one less traveled by,
And that has made all the difference.
M. Scott Peck-1978

Thursday, May 10, 2012

سئول به کوالا لامپور- افکار پراکنده

کجا
تا کی؟
برامه ات چیه؟
می ارزه؟
......
سال های دور از خانه! ه
واقعا خانه کجاست؟
کجاست؟

Sunday, April 29, 2012

Like water for chocolate


هر یک از ما با یک قوطی کبریت در وجودمان متولد می شویم ولی خودمان قادر نیستیم کبریتها را روشن کنیم. برای این کار محتاج اکسیژن و شمع هستیم. در این مورد، اکسیژن از نفس کسی می اید که دوستش داریم، شمع می تواند هر نوع موسیقی ، نوازش ،کلام ، یا صدایی باشد که یکی از چوب کبریتها را مشتعل می کند.برای لحظه ای از فشار احساسات گیج می شویم و گرمای مطبوعی وجودمان را دربرمی گیرد که با مرور زمان فروکش می کند تا انفجار تازه ای جایگزین آن شود. هر آدمی باید به این کشف و شهود برسد که چه عاملی آتش درونش را پیوسته شعله ور نگه میدارد و از آنجا که یکی از عوامل آتش زا همان سوختی است که به وجودمان می رسد، انفجار تنها زمانی ایجاد می شود که سوخت موجود باشد. خلاصه ی کلام ، آن آتش غذای روح است. اگر کسی به موقع در نیابد که چه چیزی آتش درونش را شعله ور می کند، قوطی کبریت وجودش نم بر می دارد و هیچ یک از کبریتهایش هیچ وقت روشن نخواهد شد
ازکتاب "مثل آب برای شکلات" Laura Esquivel

دم صبح

فتوی پیر مغان دارم و قولیست قدیم
 که حرام است می آن جا که نه یار است ندیم
 چاک خواهم زدن این دلق ریایی چه کنم
 روح را صحبت ناجنس عذابیست الیم
 تا مگر جرعه فشاند لب جانان بر من
 سال‌ها شد که منم بر در میخانه مقیم
مگرش خدمت دیرین من از یاد برفت
 ای نسیم سحری یاد دهش عهد قدیم
 بعد صد سال اگر بر سر خاکم گذری
 سر برآرد ز گلم رقص کنان عظم رمیم
دلبر از ما به صد امید ستد اول دل
ظاهرا عهد فرامش نکند خلق کریم
غنچه گو تنگ دل از کار فروبسته مباش
 کز دم صبح مدد یابی و انفاس نسیم
فکر بهبود خود ای دل ز دری دیگر کن
 درد عاشق نشود به به مداوای حکیم
گوهر معرفت آموز که با خود ببری
که نصیب دگران است نصاب زر و سیم
دام سخت است مگر یار شود لطف خدا
ور نه آدم نبرد صرفه ز شیطان رجیم
حافظ ار سیم و زرت نیست چه شد شاکر باش
چه به از دولت لطف سخن و طبع سلیم

Tuesday, March 27, 2012

مسیحانه

به دلم نشست.. عکس ها و نوشته هاس مسیح علی نژاد توی فیس بوکش.. حس می کنم خیلی آشناست
"
همیشه کسی هست که نیست...

من هم مثلِ همه ی شما ها
می میرم برای وقت هایی که
هست...
به همین راحتی می توان گاهی
نیست را هست کرد....
تنها خیال است که فاصله بردار نیست
حبس بردار نیست
دار بر دار نیست...
من هم مثلِ همه ی شما ها گاهی خیالاتی می شوم که
که همه چیز سرجای خودش هست....
"
..
در برابر قضاوتِ جماعتِ بغرنج باید خودِ واقعی مان را سربلند زندگی کنیم
"

Sunday, March 18, 2012

سرم خوش است

سرم خوش است و به بانگ بلند می‌گویم ** که من نسیم حیات از پیاله می‌جویم
عبوس زهد به وجه خمار ننشیند ** مرید خرقه دردی کشان خوش خویم
شدم فسانه به سرگشتگی و ابروی دوست ** کشید در خم چوگان خویش چون گویم
گرم نه پیر مغان در به روی بگشاید ** کدام در بزنم چاره از کجا جویم
مکن در این چمنم سرزنش به خودرویی ** چنان که پرورشم می‌دهند می‌رویم
تو خانقاه و خرابات در میانه مبین ** خدا گواه که هر جا که هست با اویم
غبار راه طلب کیمیای بهروزیست ** غلام دولت آن خاک عنبرین بویم
ز شوق نرگس مست بلندبالایی ** چو لاله با قدح افتاده بر لب جویم
بیار می که به فتوی حافظ از دل پاک ** غبار زرق به فیض قدح فروشویم
حافظ مستانه

Tuesday, March 6, 2012

شاید، شاید

آنها که می‌روند وطن‌فروش نیستند
آن‌هایی که می‌مانند عقب مانده نیستند.
آن‌هایی که می‌روند، نمی‌روند آن طرف که مشروب بخورند.
آنهایی که می‌مانند، نمانده‌اند که دینشان را حفظ کنند.
همه‌ی آنهایی که می‌روند سبز نیستند.
همه ی آن‌هایی که می‌مانند پرچم به دست ندارند.
آن‌هایی که می‌روند، یک ماه مانده به رفتنشان غمگین می‌شوند. یک هفته مانده می‌گریند و یک روز مانده به این فکر می کنند که ای کاش وطن جایی برای ماندن بود. و آن‌هایی که می‌مانند، می مانند تا شاید روزی وطن را جایی برای ماندن کنند
نقطه سر خط.
نشریه دانشجویان دانشگاه شریف

Friday, February 24, 2012

مکانم لا مکان باشد نشانم بی نشان باشد


این امشب بعد مدتها حالم رو باز جا آورد و این شعر به فارسی

Thursday, February 16, 2012

غده سرطانی

من الان فکر می کنم بدونم که چه آدمهایی رو نمی تونم تحمل کنم
اونهایی که اصلا تحلیل ندارن. خودشون رو توجیه می کنن و به هیچ وجه حاضر نیستن بین سره و ناسره تفاوت قائل شن. یا حتی اصلا قوه تشخیص داشته باشن.
اونایی که حاضر نیستن حتی یه ذره به اینکه به چی "باور" دارن و به چی باور ندارن فکر کنن. اونایی که باری به هر جهت و بی خاصیتن. .. مثل یه غده که باید تحمل بشن چون قابل اصلاح هم نیستن.. اصلاح به این معنی که "تحلیلی" از خودشون داشته باشن جو گیر زندگی نکنن.
چقدر حضور مداوم این آدمها توی زندگی دردناکه. دلم الان برای کسانی که مجبورن عمرشون و ساعات زندگی شون رو با این چنین آدمهایی بگذرونن (مثلا یه همچی موردی توی خونواده داشته باشن) واقعا سوخت
...

Tuesday, February 7, 2012

ماییم و نوای بی نوایی

با چشم و دلی ، ز مهر سرشار
پرسید
چگونه می‌سرایی ؟
در چنبر عالم زمینی
یک‌باره چه می‌شوی هوایی ؟
ناگاه ز کدام زخمه ، گردد
چنگ دلت از نوا ، نوایی ؟
جانت ز کدام جلوه یابد
این نقش و نگار کبریایی ؟

گر نیست لطیفه بهشتی
ور نیست ودیعه خدایی
با پردگیانِ عالم شعر
دیدار چگونه می‌نمایی ؟
پیغام چگونه می‌فرستی
الهام چگونه می‌ربایی ؟
گفتم که
- ندانم و ، ندانم
این نیز ، که من که‌ام ؟ کجایی ؟
وین کیست درون من ، که نالد
من نایم اگر ، کجاست نایی ؟
فریاد مرا چگونه ریزد
در قالب تنگ شش هجایی
تا در نگری جدایم از خویش
جان رقص‌کنان از این جدایی
سیمرغ خیال می‌کشد بال
مجذوب حلاوت رهایی
پوینده ، تمام هستی من
هر ذره ، به سوی روشنایی
هر صبح ، رهاتر از پرستو
این پیک دیار آشنایی
در دشت فلک به دانه‌چینی
در جوی سحر ، به سینه‌سایی

از کلبه تنگ بینوایان
تا قصر بلند پادشایی
بر بام ستاره‌ها برآیم
هر شام بدین شکسته‌پایی
تا ... بشکفد این جوانه شعر
چون تاج سپیده‌دم ، طلایی
با این همه ، در دل تو ای دوست
تا نیست امید رهگشایی
ماییم و نوای بی نوایی
بسم الله اگر حریف مایی