اما عمیق ترین یادبود آن روزها برایم این تِرَک گلدفرپ هست، غریبه،يلي
وقتی اردیبهشت می آید، آدم یک جور هوایی میشود، همش دلش میخواهد دانشگاه نرود، سرکار نرود، خانه نباشد، برود و در سرسبزترین خیابان شهر قدم بگذارد، برود اصلا کافه بنشیند و هی کتاب بخواند و چای بنوشد، من هر سال اردیبهشت یاد عاشقی هایم می افتم، کافه هایی که با عشق رفتم، و البته گاهی عاشق بدجنس بودن و
عشق را آزردن، تمام خیابان کریم خان و میدان گل ها را عصر به عصر در پارک بودن، قدن زدن
اما عمیق ترین یادبود آن روزها برایم این ترک گلد فرپ است، غریبه.
در تمام آهنگ، با غریبه ای درد و دل میکند، برایش از عشق اش میگوید و او را مانند آتشی که رگ هایش را میسوزاند یا نوری که در روز گرم اردیبهشت چشمانت را محصور میکند.
غریبه ای که تا ابد او را به یاد خواهد داشت، غریبه ای که سکوت و آرامشش را اکنون مدیون اوست.
اینطور عاشقی ها هم یادش به خیر دارد، وقتی مادر میشوی و روی صندلی کنار پنجره مینشینی و کتاب میخوانی یک روز به یاد عاشقی های اردیبهشت خواهی افتاد
بر گرفته از صفحه شيرين سهیلی