نه به اقرار دوستان شادیم
نه به انکار دشمنان دلتنگ
ننیوشیم پند زاهد خشک
جان دهیم از برای شاهد شنگ
نه به آیین ما کسی را راه
نه بر آیینه کس از ما زنگ
بر سریر سخن نشسته به کام
اوحدی فر و اوحدی فرهنگ
منتخب از غزل اوحدي
About Me

- شبگرد -Night prowler
- دختری شبگرد و تند و تلخ وگلرنگ است و مست گر بیابیدش بسوی خانه ٔ حافظ برید.
Thursday, January 28, 2010
Sunday, January 24, 2010
Every little single memory...
Like it so much
My mind is full bursting over
With all these things I can’t remember
Every little single memory reminds me of you
My eyes were weary with all these tears
You left your shadow in my dreams
And all my doubts seem to disappear when you came along
Flowers melting up into the sky
Hear my heart where our love colides
We hear the songs we found in the times we lost our way
Gentle memories replace our tears
All the love we had is still right here
We hear the songs we found in the time we lost our way
From without words can not describe
What caused the stars to fall deep inside
Every little single memory reminds me of you
Our days are gone lost forever
Reflecting light glistening under water
Naturally this could be everything that seems so unreal
Flowers melting up into the sky
Hear my heart where our love colides
We hear the songs we found in the time we lost our way
Gentle memories replace our tears
All the love we had is still right here
We hear the songs we found in the time we lost our way
Flowers melting up into the sky
Hear my heart where our love colides
We hear the songs we found in the time we lost our way
Gentle memories replace our tears
All the love we had is still right here
We hear the songs we found in the time we lost our way
My mind is full bursting over
With all these things I can’t remember
Every little single memory reminds me of you
My eyes were weary with all these tears
You left your shadow in my dreams
And all my doubts seem to disappear when you came along
Flowers melting up into the sky
Hear my heart where our love colides
We hear the songs we found in the times we lost our way
Gentle memories replace our tears
All the love we had is still right here
We hear the songs we found in the time we lost our way
From without words can not describe
What caused the stars to fall deep inside
Every little single memory reminds me of you
Our days are gone lost forever
Reflecting light glistening under water
Naturally this could be everything that seems so unreal
Flowers melting up into the sky
Hear my heart where our love colides
We hear the songs we found in the time we lost our way
Gentle memories replace our tears
All the love we had is still right here
We hear the songs we found in the time we lost our way
Flowers melting up into the sky
Hear my heart where our love colides
We hear the songs we found in the time we lost our way
Gentle memories replace our tears
All the love we had is still right here
We hear the songs we found in the time we lost our way
Friday, January 22, 2010
راه دور .. وقت تنگ
راه مقصد دور و پای سعی لنگ
وقت همچون خاطر ناشاد تنگ
جذبهای از عشق باید، بیگمان
تا شود طی هم زمان و هم مکان
روز از دود دلم تاریک و تار
شب چه روز آمد ز آه شعله بار
کارم از هندوی زلفش واژگون
روز من شب شد، شبم روز از جنون
شيخ بهايي
اين حرف آنا يادم اومد الان: گر جذبه ی عشق اولسا گتیرم نجه گلمز
...
وقت همچون خاطر ناشاد تنگ
جذبهای از عشق باید، بیگمان
تا شود طی هم زمان و هم مکان
روز از دود دلم تاریک و تار
شب چه روز آمد ز آه شعله بار
کارم از هندوی زلفش واژگون
روز من شب شد، شبم روز از جنون
شيخ بهايي
اين حرف آنا يادم اومد الان: گر جذبه ی عشق اولسا گتیرم نجه گلمز
...
Monday, January 18, 2010
آشنايي
دوران آشنا نزدیكند و نزدیكان نا آشنا، دور
...
روحی كه پيام دارد نه مريد مي طلبد، نه عاشق. در رهگذر عمر چشم انتظار ايستاده است و وجودش ندائي ست كه آشنايي را مي خواند و حياتش نگاهي كه در انبوه اين صورتك هاي مكرر و بي مسئوليت و بي انتظار و بي اضطرابي كه بيهوده مي گذرند، چهره مأنوس و محرم خويشاوندي را بيابد كه بر آن موجي از "حيرت" افتاده است و دو نگاهش، همچون دو كودك گم كرده مادر، در اين دنياي بي پناه آواره اند
آري، نه مريد، نه عاشق، آشنا
...
هبوط در كوير- هبوط، ص 84
...
روحی كه پيام دارد نه مريد مي طلبد، نه عاشق. در رهگذر عمر چشم انتظار ايستاده است و وجودش ندائي ست كه آشنايي را مي خواند و حياتش نگاهي كه در انبوه اين صورتك هاي مكرر و بي مسئوليت و بي انتظار و بي اضطرابي كه بيهوده مي گذرند، چهره مأنوس و محرم خويشاوندي را بيابد كه بر آن موجي از "حيرت" افتاده است و دو نگاهش، همچون دو كودك گم كرده مادر، در اين دنياي بي پناه آواره اند
آري، نه مريد، نه عاشق، آشنا
...
هبوط در كوير- هبوط، ص 84
Tuesday, January 12, 2010
شبگرد مبتلا
رو سر بنه به بالین ، تنها مرا رها کن
ترک من خراب شبگرد مبتلا کن
ماییم و موج سودا، شب تا به روز تنها
خواهی بیا ببخشا ، خواهی برو جفا کن
از من گریز تا تو ، هم در بلا نیفتی
بگزین ره سلامت، ترک ره بلا کن
ماییم و آب دیده ، در کنج غم خزیده
بر آب دیده ما صد جای آسیا کن
خیره کشی است مارا ، دارد دلی چو خارا
بکشد ، کسش نگوید :" تدبیر خونبها کن"
بر شاه خوبرویان واجب وفا نباشد
ای زرد روی عاشق ، تو صبر کن، وفا کن
دردی است غیر مردن ، آن را دوا نباشد
پس من چگونه گویم کاین درد را دوا کن؟
در خواب ، دوش، پیری در کوی عشق دیدم
با دست اشارتم کرد که عزم سوی ما کن
گر اژدهاست بر ره ، عشق است چون زمرد
از برق این زمرد ، هین ، دفع اژدها کن
مولـوی
ترک من خراب شبگرد مبتلا کن
ماییم و موج سودا، شب تا به روز تنها
خواهی بیا ببخشا ، خواهی برو جفا کن
از من گریز تا تو ، هم در بلا نیفتی
بگزین ره سلامت، ترک ره بلا کن
ماییم و آب دیده ، در کنج غم خزیده
بر آب دیده ما صد جای آسیا کن
خیره کشی است مارا ، دارد دلی چو خارا
بکشد ، کسش نگوید :" تدبیر خونبها کن"
بر شاه خوبرویان واجب وفا نباشد
ای زرد روی عاشق ، تو صبر کن، وفا کن
دردی است غیر مردن ، آن را دوا نباشد
پس من چگونه گویم کاین درد را دوا کن؟
در خواب ، دوش، پیری در کوی عشق دیدم
با دست اشارتم کرد که عزم سوی ما کن
گر اژدهاست بر ره ، عشق است چون زمرد
از برق این زمرد ، هین ، دفع اژدها کن
مولـوی
Wednesday, January 6, 2010
هبوط
هبوط در كوير علي. ش را شروع كردم. عجب آدمي بوده اين مرد.. البته الان يكم بالغانه تر به افكارش فكر مي كنم. و مي تونم جاهايي باهاش مخالف باشم يا طرز نگاهش به مسائل رو (در موارد جزئي) نپسندم. اما به معناي واقعي كلمه موقع خوندن كتابش، حس لذت عجيبي دارم. حس درك خيلي نزديك.. و معمولاً اشك ريزان راه مي افته اين قدر كه حرفاش به دلم ميشينه.. مثل همون حسي كه با حرف زدن با فرنيك (3-4 ماه اول) بهم دست ميداد و گذشت زمان اصلاً حس نميشد.. و گه گاه اشكهام رسوام ميكرد..
خلاصه كه بايد ساخت
بايد اون فرانديش رو ساخت
طوري كه هيچ وقت تنها نباشه..هيچ وقت دلگير نباشه..وابسته روحي هيچ فردي نشه جز لم يكن له كفواً احد خوبي هاي آدم ها رو ببينه، الك كنه و خودش رو بالا بكشه
الهي اميد رو در من بيفزا، و ايمانم رو خالص كن تا قدر موهبت زيستن و جان داشتن رو بدونم..تا هنوز اختيار دارم كه گلي بكارم
خلاصه كه بايد ساخت
بايد اون فرانديش رو ساخت
طوري كه هيچ وقت تنها نباشه..هيچ وقت دلگير نباشه..وابسته روحي هيچ فردي نشه جز لم يكن له كفواً احد خوبي هاي آدم ها رو ببينه، الك كنه و خودش رو بالا بكشه
الهي اميد رو در من بيفزا، و ايمانم رو خالص كن تا قدر موهبت زيستن و جان داشتن رو بدونم..تا هنوز اختيار دارم كه گلي بكارم
Saturday, January 2, 2010
نور شمع
Subscribe to:
Posts (Atom)