About Me

My photo
دختری شبگرد و تند و تلخ وگلرنگ است و مست گر بیابیدش بسوی خانه ٔ حافظ برید.

Wednesday, August 18, 2010

گفتم- گفت

شک در توحید
و الصافات صفا، والزاجرات زجرا، والتالیات ذکرا، ان الهکم لواحد
صافات 1و2و3

استیصال و درماندگی
قال ومن بقنط من رحمه ربه الا الضالون
سوره حجر -56
باز:
انک لا تهتدی من احببت و لکن الله یهدی من یشاء و هو اعلم بالمهتدین
قصص 56

شک به یک درخواست جدی!:) ا.خ
یا ایها النبی اذا جاءک مومنات یبایعنک علی ان لا یشرکن بالله شیأ ......فبایعهن و استغفرلهن الله ان الله غفور رحیم
ممتحنه 12

سال 89
من جاء بالحسنه فله خیر منها وهم من فزع یومئذ امنون
نمل 89

Saturday, July 24, 2010

آبـــی آرام

و عنده مفاتح الغيب لا يعلمها الا هو و يعلم ما في البر و البحر و ما تسقط من ورقه الا يعلمها ولا حبه في ظلمات الارض ولا رطب و لا يابس الا في كتاب مبين
انعام-59

امروز وقتي با امواج دريا يكي شده بودم و خودم رو به دريا سپرده بودم حس عجيبي داشتم. انگار كه هر چي بيشتر خودم رو رها و به آب تسليم مي كردم، باهام مهربون تر بود. ملايم، لطيف و نوازشگر بود. بدنم با موجش موج مي خورد بدون كوچكترين ناراحتي يا انقباضي.. به اين فكر كردم كه بايد اعتماد كرد، بايد با خيال آسوده خود رو سپرد و ايمان داشت كه هرچه تسليم تر، سيال تر. و هرچه سيال تر، آرام تر.


ديشب هم حس خوبي داشتم، يه ايميل فورواردي قديمي يادم اومد. موضوعش يه صحنه است كه هي توي عكساي بعدي دور مي شه و از يه زاويه محيط تر ديده مي شه. خلاصه از تصوير مرغ و خروساي يه خونه شروع مي شد تا مي رفت مي ديدي مجله است دست يكي، مجله هه مي رفت عقب مي ديدي كلش يه نقاشي رو يه اتوبوسه،‌ عقب تر مي ديدي اون كلش يه تصويره توي تلويزيون و يه كابوي پاي تي وي داره مي بينه.. بعد يه هواپيما كه داره اون كابوي رو مي بينه.. و بعد آسمون، كره زمين.. فكر مي كردم اگه هر 5 بار اتصالي كه قراره به سرور برقرار كنيم، اتصالي باشه حتي در اين حد كه يه چيزي تو مايه هاي اين قضيه رو به ذهنمون بياره، چه آرامش خوبي كل روز بهمون مي ده. اگه 5 بار اون عظمت يادمون بياد چه قدر مشكلات بي ارزش مي شن

Thursday, July 15, 2010

آن خواهم که هیچ نخواهم

الهی !چرا بگریم که تو را دارم و چرا نگریم که منم
الهی! چون تو حاضری چه جویم، و چون تو ناظری چه گویم
الهی! آن خواهم که هیچ نخواهم
الهی! از کودکان چیزها آموختم، لاجرم کودکی پیش گرفتم
الهى! در شگفتم از آن كه كوه را مى‏شكافد تا به معدن جواهر دست یابد و خودش را نمى‏كاود تا به مخزن حقایق برسد
الهی، همه تو را خوانند: قمری به قوقو، پوپک به پوپو، فاخته به کوکو، حسن به هوهو
الهی! چون است چشیده ها خاموشند و نچشیده ها در خروش
الهی در شگفتم که با نادانی در اندوهیم و با دانایی اندوهگینتر
الهی! دل خوشم که الهی گویم
الهي نامه حسن حسن زاده آملي
..
موندم مثل اين حسن، بازم هست؟

تولدش- تولدم

شب سوم شعبانه
با يه جعبه شيـريني اومدم خونه
دست نخورده تو آشپزخونه س
جواب سلامم رو هم نداد.. حالا خوبه طرف حسابش من نيستم
از فرمايشاتشون هم اين هست كه نمي بخشمت كه به فكر خودت نيستي و به خودت نمي رسي
نمي فهمم چطوري توقع دارن آدم زخم معده نگيره
والّا
.
.
بگذريم
تولدش مبارك
من كه ته دلم عيد هست،‌عيب نداره ديگه بالاخره مي گذره



خوش اومدي سالار
...

Saturday, July 3, 2010

سهل و ممتنع


برای شکستن نیامده بود
اگرچه لیوانی از روی دیوار افتاد
و شکست
هنوز هم می گویم
بــاد
برای شکستن نیامده بود

از بلاگ هدايا

Monday, June 28, 2010

رقصان نوای تو


زاندم که شنیده‌ام نوای غم تو
رقصان شده‌ام چو ذره‌های غم تو
ای روشنی هوای عشق تو عیان
بیرون ز هواست این هوای غم تو

مولوي

عكس: لاله رقصان در باغ اوشان

Wednesday, June 16, 2010

نگراني از نگران نبودن

سر درد، اضطراب، نوعي بي تابي..اضطرابي كه محترمه. چون به مثابه زنگ خطر عمل مي كنه به اين معني كه يه چيزي سر جاي خودش نيست. منشا اين اضطراب عدم تجربه اضطراب در چند وقت اخيره. اضطراب اول: آگاه شدن- خبر دار شدنه (مثل يه پرنده پر سر و صدا) . اضطراب نوع دوم: يه تجربه عميق روحيه.. تعمق عميقيه در احوال دروني
تعلق خاطر مازوخيستي دارم به اضطراب و وحشتي كه گاه گاه بهم سر مي زنه
آرامش عميق، با فكر اينكه هيچي نيستي، شبنمي هستي در حال تبخير، اين تبديل مي شه به يه حالت رهايي، مثل يه تجربه خوب صعود غير منتظره از قله.. با وجود سختي و رنج و خطرات صعود بلافاصله بعد اولين صعود با همراهت قرار صعود بعدي رو مي ذاري..مثل يه جور تعلق خاطره به تجربه چيرگي... خنك آن قمار بازي كه بباخت هر چه بودش، ‌بنماند هيچش الا هوس قمار ديگر..اون لذت و ايمني باز هم فرد رو وسوسه مي كنه كه اون خطر رو دوباره به جون بخره

اون اضطراب نشون ميده كه از خودت فاصله گرفتي..تجربه هاي لغزنده رو خيلي وقته از سر نگذروندي.. براي همين در حين اضطراب حالت خيلي خوبه. اين كه دچارش نشي خطرناكه.. باعث يه تنبلي خطرناكه..مثل كوهنوردي كه مدتها كوه نميره. براش فقط از دست دادن مهارت مطرح نيست. بخشي از هويت رو به فراموشي سپردنه. پس مهمترين ريشه اضطراب گنگي كه روح رو آشفته مي كنه فقدان تجربه هاي وحشت افرينه از نوع دوم

اضطراب از بي اضطرابي آرش نراقي

اينو با دهن باز گوش دادم.. گاهي شدت تشابه تجربه هايي كه خيلي هم مطمئن نيستي اصولا سالم بودنت با مطرح كردنشون زير سوال نميره اين قدر عجيبه كه با خودت فكر مي كني روحها همه فقط يه كار بلدن!و پيش خودت مي گي: كاش زودتر اينو ديده بودم