About Me

My photo
دختری شبگرد و تند و تلخ وگلرنگ است و مست گر بیابیدش بسوی خانه ٔ حافظ برید.

Thursday, July 18, 2013

لکن..

حديثك سجادة فارسية
وعيناك عصفورتان دمشقيتان
تطيران بين الجدار والجدار
وقلبي يسافر مثل الحمامة فوق مياه يديك
ويأخذ قيلولة تحت ظل السوار
.
وإني أحبك
لكن أخاف التورط فيك
أخاف التوحد فيك
أخاف التقمص فيك
فقد علمتني التجارب أن أتجنب عشق النساء
وموج البحار
أنا لا أناقش حبك فهو نهاري
ولست أناقش شمس النهار
أنا لا أناقش حبك
فهو يقرر في أي يوم سيأتي وفي أي يوم سيذهب
وهو يحدد وقت الحوار وشكل الحوار
....
 
دعيني أقول بكل اللغات التي تعرفين ولا تعرفين
أحبك أنت
دعيني أفتش عن مفردات
تكون بحجم حنيني إليك
دعيني أفكر عنك
واشتاق عنك
وابكي وأضحك عنك
وألغي المسافة بين الخيال وبين اليقين

دعيني أنادي عليك بكل حروف النداء
لعلي إذا ما تغرغرت باسمك من شفتي تولدين
دعيني أؤسس دولة عشق
 
نزار قبانی 

Monday, July 15, 2013

مرور دستیافتهای دو سالانه

هدفهای پارسالم وقتی که دور دریاچه دانشگاه می دویدم و دوره اشون می کردم اینها بود

مقاله های زیاد/کسب مهارت توی کارم

یادگرفتن فرانسه و تکمیل انگلیسی

کامل خوندن قرآن حد اقل برای یک بار

ورزش هر روزه

ادامه پروژه پیچیده خود-شناسی، تعریف جهان بینی



از بینشون اولی و دومی به طور نسبی به دست اومده

چهارمی شد یه روز در میون
پنجمی خیلی کم درگیرم کرد.. کم اما عمیق

سومی اصلا پیشرفت نکرد. براش وقت نذاشتم جز مواقع استیصال

امسال فرصتی نشد که روز تولدم با خودم خلوت کنم و محقق شدنشون رو ارزیابی کنم وبرای سال جدید زندگیم هدف گذاری کنم. اما

الان که تا سحر بیدار نشستم و کمی با خودم خلوت کردم، می خوام هدفهای سال 92 و سی و یک سالگیم رو بازشناسی کنم و تایید نهایی برای پیگیری جدی تر و مصمم تر



تقویت دانش و اندوخته تخصصی و مهارتهای تحقیقاتیم به هر روشی و بی ترس

اقدام جدی برای درخواست کار در موسسات تحقیقاتی استرالیا، نیوزلند و کانادا و امریکا، در کنار آمادگی برای درخواست در ایران (با شرایط مناسب).ه

تقویت زبان فرانسه و انگلیسی

عاشق شدن و زن بودن رو تمرین، حس و تجربه کردن

قرآن رو با تاریخ همراهی کردن و انطباق دادن

 مستحکم کردن و تکمیل تزشخصی خودم، اینکه باورم رو بتونم برای کسی تعریف کنم. از این بی قالبی و گستردگی و هر سویی درش بیارم. رومی رومی، یا زنگی زنگی.. آخرش هم می دونم نه رومیه نه زنگی، همین شبگردی می مونه!! همین که هست رو باید تکمیلش کنم.



امسال من تجربه جدی شغلیم رو شروع خوااهم کرد و خیلی مهمه که با توشه این کار رو بکنم و با چشم باز انتخاب کنم

برام دعا می کنین؟! یا آرزوی پیشرفت حتی؟

لازمش دارم زیـــــــــــــاد



Thursday, July 11, 2013

جای آن دارد که چندی هم ره صحرا بگیرم


جای آن دارد که چندی هم ره صحرا بگيرم
سنـــــــگ خارا را گواه اين دل شيدا بگيرم
مو به مو دارم سخن ها
نـــکته ها از انجمن ها
بشنـــو ای سنگ بيابان
بشنويــد ای باد و باران
با شما همرازم اکنون با شما دمسازم اکنون


شمع خود سوزی چو من
در مـــــــــــــيان انجمن
گاهی اگر آهی کشد دلها بسوزد

يک چنين آتش به جان
مصلحت باشــــد همان
با عشق خود تنها شود تنها بسوزد

من يکـــی مجنون ديگر
در پی ليـــــلای خويشم
عاشق ايـــــن شور حال
عشق بی پروای خويشم

تا به ســــويش ره سپارم
سر ز مــــــستی بر ندارم
من پريشان حال و دلخون
با هـــــمين دنيای خويشم

جای آن دارد که چندی هم ره صحرا بگيرم
سنـــــــگ خارا را گواه اين دل شيدا بگيرم

Friday, June 14, 2013

Les amis!

les amis, c'est pas comme des chaussures, on les classe pas dans des categories! L'amitié, c' est un lien qui est souvent plus durable que l'amour et qu' on ne peut pas définer en une phrase!

Tuesday, May 21, 2013

گفتگو

س- من دوست تو هستم؟
گ- چی؟
س- دوست، دوستت هستم؟
گ- خنده متفکرانه: دوست آن است که گیرد دست دوست، در پریشانحالی و درماندگی
س- لبخند.. سکوت
گ- با آواز: من مست می عشقم هشیار نخواهم شد..وز خواب خوش مستی بیدار نخواهم شد
-----
 
پیچیدگی قشنگیه
تجربه ای که دوستش دارم
 
امیدوارم با آرامش بگذره و تموم شه. با قلب و دلی رها

Sunday, May 19, 2013

سکوت

برایم پری قرمزی بکش
در سواحل نورماندی من سکوت میکنم
و شقایقی میشوم
زیر قلم مویت.
وقتی نیستی
تمام میشوم
در مزه چکمه های خیس
و آغوشهای مهوع.
باش
(مهیار مظلومی)

Monday, April 22, 2013

پس من چگونه ....

 روزها آب و ماه‌ها آب و سال‌ها آب. قرن در قرن آب و هزاره‌ها آب.
هر جوي باريکي، دريا به دريا پيوسته و آب از سرم گذشته و آب از جانم و ز روحم.
**
و من عصايي ندارم که آب‌ها را بشکافم، من عصايي ندارم که از رود و جوي و نهر و سيل بگذرم، من عصايي ندارم تا ...
...آب بر آب و از هر روزنه‌اي آبي مي‌جوشد و از هر تنوري و از هر پنجره‌اي و من کشتي ندارم که بر آن سوار شوم، کشتي ندارم که از هر چيزي، جفتي برگيرم، کشتي ندارم تا ...
**
آب بر آب و من فروتر و من غرق، موج در موج و من هراس و من ظلمت، و نهنگي ندارم تا مرا ببلعد. نهنگي ندارم تا سرم را برجگرش بگذارد، من نهنگي ندارم ...
**
روزها باد و ماه‌ها باد و سال‌ها باد. باد در باد و مي وزد. باد در باد و مي‌پيچد. هر نسيمي تند بادي و هر تند بادي، توفان. من قاليچه‌اي ندارم که بر باد بيندازم. من قاليچه اي ندارم تا بگذرم و بگريزم، من قاليچه‌اي ندارم ...
روزها ديو و ماه‌ها ديو و سال‌ها ديو. قرن در قرن ديو و هزاره‌ها ديو. از هرغاري ديوي سر درمي آورد و درهر سوراخي ديوي آشيانه کرده است. ديوان مي‌رقصند و ديوان مي‌خوانند و ديوان مي‌خندند. ديو در ديو و من انگشتري ندارم تا در دستم کنم و انگشتري ندارم تا پريان و ديوان را آرام و رام کنم، من انگشتري ندارم ...
**
سنگ‌ها بت وچوب‌ها بت وعشق‌ها بت و قلب‌ها بت، کوچک بت و بزرگ بت. من تبر ندارم که بت‌ها را بشکنم وتبر ندارم تا آن را برشانه بت بزرگ بگذارم من تبر ندارم ...
روزها آتش. تن بر تن مي‌سوزد و دل بر دل و جان بر جان. تنم هيزم و روحم هيزم و قلبم هيزم و من گلستان ندارم تا آتشم را سرد و سلام کنم. من گلستان ندارم تا سبز باشم و جهان را گل ببارم من گلستان ندارم ...
**
جهان جذامي ، جهان مجنون، جهان کر و کور و کبود، جهان افليج، جهان پيسي، جهان مرده و من دمي ندارم تا در جهان بدمم. دمي ندارم تا شفا دهم، تا درمان کنم، تا زنده، من دمي ندارم ...
**
نه عصا و نه کشتي و نه نهنگ و نه قاليچه و نه انگشتر و نه تبر و نه گلستان نه نَفَس. پس من چگونه جهان را تاب بياورم . پس من چگونه ....
روزها عبور و ماه‌ها عبور و سال‌ها عبور، قرن در قرن عبور و هزاره‌ها عبور.
اما گفتند تنها آن کس که از آب مي‌گذرد، عصا به دستش مي‌دهند و تنها آن که در آتش مي‌رود،گلستان را مي‌بيند و آنکه قعر اقيانوس را مي‌جويد ،نهنگان را مي‌يابد و آن که سوار باد مي‌شود قاليچه را به دست مي آورد و آنکه ديوان را رام مي کند، انگشتر به دستش مي کنند و آن که بت‌ها را مي‌شکند، تبر خواهد يافت و آن که زنده مي‌کند، صاحب نَفَس مي‌شود ... .
**
پس عصا، ايمان بود و کشتي ايمان و نهنگ ايمان. قاليچه و انگشتر و تبر و گلستان ايمان. پس نَفَس ايمان بود.

"ایمان"
عرفان نظرآهاري