ره ندارد جلوهی آزادگی در کوی عشق
سرو اگر کارند اینجا بید مجنون میدمد
در حسرت یک مصرع پرواز بلندست
مجموعهی برهم زدهی بال و پر من
بیخودان، از جستجو در وصل فارغ نیستند
قمری از حیرت همان کوکو زند در پای سرو
کند معشوق را بی دست و پا، بیتابی عاشق
بلرزد شمع بر خود، چون ز جا پروانه برخیزد
صائب تبریزی
No comments:
Post a Comment