و یه چیز دیگه... خدا می دونه تا کی وسط استوا هستی و آب و هوای وحشی همیشه سبزش رو می بینی. پاییز دوباره میاد، دیر یا زود. اگه بدونی چه قدر دلم تنگ شده برای اون هوای همیشه مرطوب و طبیعت عجیب و شدید!
آره، قدرش رو خیلی می دونم به خصوص که کوتاه و گذرا بودنش رو جلوی چشمم می بینم؛ هفته به هفته برگ کم تری رو درخت هاست و کم تر از یک ماه از پاییز نگذشته، بوی زمستون میاد. من قدر هرچیزی رو که موقی بودنش رو حس و درک کنم، خوب می دونم. و این احساس جالبیه. فکر می کنم در واقع همه چی تو زندگی همین جوره فقط عادت باعث می شه گاهی آدم همین موقتی ها رو پایدار و بدیهی فرض کنه. سلام منو به اون پنجره قشنگ و سرسبز اتاقت برسون! امیدوارم یه روزی با هم کنار پنجره ای رو به پاییز، چای بنوشیم! :)
چه فکر خوبی! هر وقت عکس هایی رو که قبلا گرفتی، می بینم، لذت می برم. من به شدت استقبال می کنم!
ReplyDeleteو یه چیز دیگه... خدا می دونه تا کی وسط استوا هستی و آب و هوای وحشی همیشه سبزش رو می بینی. پاییز دوباره میاد، دیر یا زود. اگه بدونی چه قدر دلم تنگ شده برای اون هوای همیشه مرطوب و طبیعت عجیب و شدید!
ReplyDeleteتو که لطف داری :) من دلم فــــــــــصل می خواد.. اســـــــــــــــتوا هم بره تو قالب تابستون/بهار
ReplyDeleteمن واقعا دلم پایــیز می خواد
قدرشو بـــدون ;-)
آره، قدرش رو خیلی می دونم به خصوص که کوتاه و گذرا بودنش رو جلوی چشمم می بینم؛ هفته به هفته برگ کم تری رو درخت هاست و کم تر از یک ماه از پاییز نگذشته، بوی زمستون میاد. من قدر هرچیزی رو که موقی بودنش رو حس و درک کنم، خوب می دونم. و این احساس جالبیه. فکر می کنم در واقع همه چی تو زندگی همین جوره فقط عادت باعث می شه گاهی آدم همین موقتی ها رو پایدار و بدیهی فرض کنه. سلام منو به اون پنجره قشنگ و سرسبز اتاقت برسون! امیدوارم یه روزی با هم کنار پنجره ای رو به پاییز، چای بنوشیم! :)
ReplyDeleteآخی! آره! منم امیدوارم
ReplyDeleteباهم
چای
پنجره رو به پاییز
یعنی بهتر از اینم هست؟
واقعا هم :)
ReplyDelete