About Me

My photo
دختری شبگرد و تند و تلخ وگلرنگ است و مست گر بیابیدش بسوی خانه ٔ حافظ برید.

Friday, January 4, 2013

دل-نوشت

دنیا کوچکتر از آنست
 
که گم شده ای را در آن یافته باشی
هیچ کس اینجا گم نمی شود
آدمها به همان خونسردی که آمده اند
چمدانشان را می بندند و ناپدید می شوند
  یکی در مه،
یکی در غبار،
یکی در باران،
یکی در باد،
و بی رحم ترینشان در برف.
آنچه بر جای می ماند،
ردپایی است،
و خاطره ای که هر از گاهی،
پس می زند مثل نسیم


پرده های اتاقت را
 . .
 
منبع: نامعلوم


Wednesday, December 12, 2012

12/12/12

سه دقیقه دیگه 12/12/12 تموم میشه.من این روز رو به خاطر می سپرم. به خودم خوش گذروندم. کار آزمایشگاه هم خوب پیش رفت.
من از این به بعد هر روز را خوب خواهم زیست

Tuesday, December 11, 2012

آهستگی

رد پا
اثر روی ماسه ها
به اثر پاها روی ماسه ها نگاه می کردم. رد پاهای نرم و کوچولو، رد پاهای کج و وماوج، رد پاهای عمیق.ه
گاهی اوقات آرام آرام راه رفتن بر روی ماسه ها باعث می شه اثر عمیق تری به جا بمونه. آهسته رفتن.ه
تند تند راه رفتن بعضا پا رو می خراشه.. مخصوصا توی ساحلی که ماسه هاش درشت تر هستن. اثر خراش دردناکه.. مرهم-چسب زخم گذاشتن باعث مکث می شه واون ایستادن برای ترمیم، خودش یک اثرعمیق و پراکنده-بی اینکه بشه هیچ نشونه ای از رفتن درش پیدا کرد- به جا می ذاره.ه
قدم های بعدی خود به خود دردناک تر و آهسته تر می شن
آهستگی قدم ها به دو دلیل می تونه باشه: آهسته از درد ناشی ازخراش، وآهستگی اختیاری با آرامش و لذت
.... 

Friday, November 16, 2012

فراندیشی

پست پایینی رو که نوشتم اومدم مرجعش رو بذارم تازه دیدم مرجعش "حوزه" است.. ناحودآگاه تردید اومد تو دلم. من که همیشه فکر می کردم خیلی آزادانه مسائل رو تحلیل می کنم، متوجه شدم که یه جور دلزدگی- دوری- یا یه جور حس مقاومت دارم نسبت به هر چیزی که در جامعه امروز کشورم به طریقی همخوانی یا همرنگی حکومتی داره. این خیلی برام عجیبه. من 4 سال پیش هم همین آدم بودم، اما به این حد از دلزدگی نرسیده بودم. باید روی خودم کار کنم.
ظاهرا که "فرا-جناحی نگری" ام تضعیف شده.ه
من آدمهای خوب رو دوست دارم. آدمهای خوب، خالص
مثالش شخصیت "محمد تقی جعفری"هست. من با این آدم ارتباط برقرار می کنم. خیلی هم زیاد
داشتم به یه مصاحبه در باره اش گوش می دادم، که این بیت" بیزارم از آن کهنه خدایی که تو داری، هر لحظه مرا تازه خدای دگری هست" رو از زبون خودش شنیدم. جستجو و باقی ماجرا  

بار دگر نکوترش بینم از آن که دیده ام



.....
چه باید کرد که زندگی ما در این دنیا، دارای معنایی باشد که زر و زیورها و لذایذ و زیبایی های دنیا با آمدن و رفتن خود، جان عزیز ما را متلاطم نسازد، دریغ ها و افسوس ها جان ما را مجروح ننماید و در پایان کار، احساس پوچی نکنیم؟ 
 اعمل لدنیاک کأنّک تعیش أبدا و اعمل لآخرتک کأنّک تموت غدا: برای دنیای خود چنان عمل نما که گویی زندگانی تو در این دنیا جاودانی ست و برای آخرت خود چنان عمل نما که گویی فردا خواهی مرد
هر نفس نو می شود دنیا و ما
بی خبر از نو شدن اندر بقا
عمر هم چون جوی نو می رسد
مستمری می نماید در جسد
شاخ آتش را بجنبانی به ساز
در نظر آتش نماید بس دراز
این درازی مدت از تیزی صنع
می نماید سرعت انگیزی صنع
پس ترا هر لحظه مرگ و رجعتی ست
مصطفی فرمود دنیا ساعتی ست
مولوی
هر لحظه از جریان ممتد حیات از پشت پرده طبیعت آغاز می شود و لحظه ای در روی پرده طبیعت نمودار می گردد، و آن گاه به پشت پرده می خزد. این یک مطلب فلسفی تجریدی و ذوقی محض نیست، بلکه زیست شناسانی که از دیدگاه علم محض به پدیده حیات می نگرند، همین مثال رودخانه را برای توضیح حیات می آورند. اوپارین زیست شناس معروف در کتاب خود[حیات، طبیعت، منشأ تکامل آن، ص 57] از این مثال استفاده کرده است. او می گوید: <بدن های ما مانند نهرها روانند و موادشان بسان آب جویی پیوسته تازه می شود> و می دانیم که اوپارین و امثال او پدیده حیات را حقیقتی مجزا از بدن و اجزاء آن نمی دانند. و به هر حال ما خود این حرکت دائمی و جریان نو به نو در حیات را در خود مشاهده می نماییم
 
جریان مستمر و نو به نو حیات، هم در فلسفه های مسلمین و هم در ادبیات آنان با کمال صراحت و زیبایی مطرح شده است، از آن جمله
ای مقیمان درت را عالمی در هر دمی
رهروان راه عشقت هر دمی در عالمی
حافظ
بیزارم از آن کهنه خدایی که تو داری
هر لحظه مرا تازه خدای دگرستی
مولانا
رهروان عقل ساحل را بجان دل بسته اند
ما دل خود را براه عشق بر دریا زدیم
 
هر نظرم که بگذرد جلوه رویش از نظر
بار دگر نکوترش بینم از آن که دیده ام

Monday, November 12, 2012

اگر از مقصدم پرسی بدان راه رها جستم

 بعد مدت ها صدایی که افسونم کرد
بیا با من مدارا کن که من مجنونم و مستم
اگر از عاشقی پرسی بدان دلتنگ آن هستم

بیا با من مدارا کن که من غمگین و دلخستم
اگر از درد من پرسی بدان لب را فرو بستم

بیا از غم شکایت کن که من همدرد تو هستم
اگر از همدلی پرسی بدان نازک دلی هستم

بیا از درد حکایت کن که من محتاج آن هستم
اگر از زخم دل پرسی بدان مرهم برآن بستم

برو راه وفا آموز که من بار سفر بستم
اگر از مقصدم پرسی بدان راه رها جستم
برو عشق از خدا آموز که من دل را برو بستم
اگر از عاقبت پرسی
بدان از دام تو جستم
 
 
ترانه سرا، آهنگساز و خواننده:شهرام شکوهی
 

Tuesday, October 9, 2012

موهبت فصل

دوربینِ عکاسی‌، 
چیزیه که بهش نیاز دارم.. شاید یه دوره هم برم ببینم.
چقدر بهش نیاز دارم
حیف حیف که اینجا پاییز نداره..