About Me

My photo
دختری شبگرد و تند و تلخ وگلرنگ است و مست گر بیابیدش بسوی خانه ٔ حافظ برید.

Friday, November 15, 2013

نیمه تاریک ماه


حتی تمام ابرهای جهان را به تن کنم
باز ردایی به دوشم می‌افکنند
تا برهنه نباشم
این‌جا نیمه تاریک ماه است
دستی که سیلی می‌زند
نمی‌داند
گاهی ماهی تنگ
عاشق نهنگ می‌شود
بی‌هوده سرم داد می‌کشند
نمی‌دانند
دیگر ماهی شده‌ام
و رودخانه‌ات از من گذشته است
نمی‌خواهم بیابان‌های جهان را به تن کنم
و در سیاره‌ای که هنوز رصد نکرده‌اند
نفس بکشم
حتی اگر باد را به انگشت‌نگاری ببرند
رد بوسه‌ات را پیدا نمی‌کنند
به کوچه باید رفت
گرچه ماشین‌ها از میان ما و آفتاب می‌گذرند
به کوچه باید رفت
این همه آسمان در پنجره جا نمی‌شود
می‌خواهم در جنوبی‌ترین جای روحت
آفتاب بگیرم
چراغ سقفی به درد شیطان هم نمی‌خورد
آن‌که پرده را می‌کشد
نمی‌داند
همیشه صدای کسی که آن سوی خط ایستاده
فردا می‌رسد
بگذار هرچه می‌خواهند
چفت در را بیندازند
امشب از نیمه تاریک ماه می‌آیم
تمام پرده‌ها و رداها را
تکه تکه خواهم کرد
بگذار برای بادبادک و شب تاب هم
اتاقی حوالی جهنم اجاره کنند
من هم خواهم رفت
می‌خواهم پیراهنم را به آفتاب بدهم

گراناز موسوی