About Me

My photo
دختری شبگرد و تند و تلخ وگلرنگ است و مست گر بیابیدش بسوی خانه ٔ حافظ برید.

Sunday, February 7, 2010

اسب روح



بعضي روح ها مثل اسبند، هر اسبي تقطه تحريكي دارد، گاه اسبي با خشن ترين تازيانه ها خم به
ابرو نمي آورد...اما همين اسب يك يا جند نقطه تحريك دارد، بيخ گوشش، نقطه اي يا نقاطي بر روي گردنش، پشتش، سينه اش، زير گلويش، كه با كوچكترين اشاره نوك انگشت كوچك، ناگهان رم ميكند و همچون پرنده اي كه كه ناگهان بهراسد، پر مي گشايد و مي پرد. چنان جنون سرعت مي گيرد كه هر سوار كار ماهري را زمين ميزند، هر مانعي را رد مي كند، جست مي زند، كوه و دشت و دره و رود و تپه و ماهور و درياو شهر و هرچه و هر كه و هر جا را كه هست، ميبرد و مي زند و مي شكند و مي اندازد.. مي رود و مي رود تا از پا در آيد، تا از چشم گم شود... ومن احساس مي كنم روحم روح يك اسب است، نه پست تر از اسب و نه بر تر از اسب، اما نه اسب گاري، درشكه؛ و نه اسب سواري و كرايه. اسب بي زين و دهنه، اسب چموش و سركش و لگد زن و بد خوي وحشي، نه كه دهنه بر نگيرد، چرا. اما به سختي ، به خطر، دير!راست است، خسته كننده! اما اگر ايمان بي تاب زنداني زمين - كه شوق معراج دارد و عشق ديداري در آنسوي آسمان ها- توانست بر سرش لگام زند و بر پشتش بر جهد و تازيانه دردناك سخني آشنا بر او بنوازد، تند بادها را پشت سر گم مي كند و از صداي تندر هاي آسمان سبقت ميگيرد، و همچون تير، دشت زمين را در مي نوردد و از فراز ديواره افق بر مي پرد و در سينه بلورين و لطيف سپيده دم فرو مي رود... آري، روح من يك اسب است. اما دريغ كه درينجا كه منم، اسب تازي را نيز به خراس مي بندند و با اسب گاري هم زنجير مي كنند و درينجا كه منم، ماندگاران آزادند و فراريان در بند
خشمناكان بي خروش و بي فغان دردمندان بي فغان و بي خروش
باز ما مانديم و شهر بي تپش وآنچه كفتارست و گرگ و روبه است
گاه مي گويم فغاني بر كشم باز مي بينم صدايم كوته است

از "دوست داشتن از عشق بر تر است" علي.ش

مدت ها قبل از اينكه اين متن رو ببينم دوستي براي سرگرمي ازم خواست 3 تا از حيووناتي كه دوست دارم به ترتيب نام ببرم و با ذكر دليل. دلفين، شاهين و اسب وحشي دشت رو براش نام بردم..البته اون تست روانشناسي دم دستي و تفريحي بود. اما مفهومش براي من جالب بود.. اسب وحشي رو انتخاب كرده بودم چون " رها" ست و آزاد، و دوستم تعبيرش اين بود كه خواسته درونيم اينه كه به آزادي برسم

No comments:

Post a Comment