About Me

My photo
دختری شبگرد و تند و تلخ وگلرنگ است و مست گر بیابیدش بسوی خانه ٔ حافظ برید.

Friday, January 7, 2011

سرگردانانه

دلم میخواد کلی حرف بزنم
حسش نیست. یعنی هستا، ولی....ه

سرگردونم
نمیدونم همه آدما مثل من این حسو دارن یا نه
جداً سرگردونم
حتی با اینکه تا حدودی برنامه زندگیم مشخص شده، با اینکه عاشق سفرم و عاشق تجربه جدید اما این حس موذی سرگردونی ولم نمی کنه. سردرگم نیستمها
ســــــــــــرگــــــــردونم
بعـــــــد دیگه اینکه
خیلی از پیشرفتهام ناراضیم. اون آدمی که باید باشم نیستم. رودرواسی که نداریم. یه سال مونده به 30. همیشه فکر می کردم یه آدم 30 ساله دیگه حتما "بالغ" شده. پخته شده. راهش معلومه. سیر پیشرفتش هم اگه تصاعدی رو به رشد نیست، حداقل با شیب مثبت جلو می ره. من حداقل از لحاظ ارزشهای مطلوب خودم، پیشرفت خوبی اصلا نداشتم. هنوز هم بچه لوس و ننر و پر توقعی ام. هنوز هم تحمل انتقاد کوبنده رو ندارم. و هنوز هم "راه" خودم رو پیدا نکردم

بدجوری سرگردونم

ر*راستی تازه متوجه شدم. سرگردون همون متحیر میشه "حیرت" .. یاد مهدی افتادم.. روحش شاد و بلند پرواز

خمش کن همچو عالم باش خموش و مست و سرگردان
وگر او نیست مست مست چرا افتان و خیزانست

No comments:

Post a Comment