About Me

My photo
دختری شبگرد و تند و تلخ وگلرنگ است و مست گر بیابیدش بسوی خانه ٔ حافظ برید.

Thursday, February 17, 2011

مومن-لا ادری

هیچ وقت به خودت شک نکن
هیچ وقت

دنیا گاهی این قدر پیچیده میشه، این قدر هر قدم، هر حرکت، هر تصمیمی پیامد های غیر قابل پیش بینی داره که گاهی از فکرش سردرد می شم
من چی ام؟ هیچ
چه کاری از من ساخته است؟ اصلا قراره من بتونم کاری بکنم؟
معتقدم که قراره بتونم. و همه چیز، پیامدها و خطوط مسیر ی که منو در خودش می بلعه رابطه نزدیکی داره با چند تا عامل
یک. چقدر از کارهای خودم سر در می آرم یعنی چقدر هشیار زندگی می کنم
دو. چقدر ته ته دلم گرایش به نیکی هست. چقدر واقعا از ته دل نمی خوام باعث خسران کسی باشم در این مرحله به امداد های متا فیزیک درونا ایمان دارم (اثر دعا، یا حتی کمک کائنات بدون هیچ دعایی) ی
سه. بعضی وقتا مسیر طولانی تر و سخت تر، صرفا تنبیه نیست، حتی گاهی همه سعی خودت رو می کنی، بعد می افتی توی مسیری که سرتاسر آزاره و سرتاسر رنج. رنح عمیقی که شاید با کمی "شانس" می تونستی ازش عبور کنی. چرا؟ تویی که با تفکر و دقت، با قصد نیک و با جوانمردی مسیرت رو قدم به قدم می ساختی آیا سزاوار این باتلاق بودی؟
چه چیزی اینجا سر جای خودش نیست؟
اینجا، مرز مومن و لا ادری شفاف تر می شه. مومن میگه: این راه برای من حتما سازنده است. من به ظاهرش خودم رو نمیبازم. حتما در سطح منه، و حتما برای آزمودن قدرت منه. شاید این یه هدیه است برای رشد پلکانی من. شاید این یه هدیه است! اما لا ادری اینجاست که دلسرد می شه. لا ادری که سعی کرده مومن باشه- ولی جز مقلد آرزومندی نیست- اینجا کم می آره و در باتلاق رنج و بی پناهی کم کم محو می شه
...

No comments:

Post a Comment