About Me

My photo
دختری شبگرد و تند و تلخ وگلرنگ است و مست گر بیابیدش بسوی خانه ٔ حافظ برید.

Saturday, May 23, 2009

لبخند سحر آمیز

با اون کفشهای پاشنه بلند، با وقار یک زن کامل راه میرفت. لباس خوش دوختی تنش بود. بی اختیار بهش خیره شدم و لبخند بود که چهره ام رو پوشوند...فکر می کردم دارم بهش لطف می کنم که توجهی که خواهانشه واسه دلخوشیش بهش ابراز میکنم.. با چشمهای قشنگش نگاهم کرد..بعد پر معناترین لبخندی که دیده ام رو نثارم کرد. نمی دونم تو اون یه لحظه که از کنار هم رد شدیم نگاه و لبخند بخشنده اش باهام چه کرد
واز هم عبور کردیم چون در معبر بود، و دستش کشیده می شد.. با خودم فکر کردم، چقدر خوب بود اگه همه آدما مثل این دختر بچه خوش پوش، بهتر از اونی که ازشون انتظار میره رفتار کنن..حتی وقتی میدونن که قراره از کنار هم فقط عبور کنن
اون یک خانوم به تمام معنا بود

No comments:

Post a Comment