About Me

My photo
دختری شبگرد و تند و تلخ وگلرنگ است و مست گر بیابیدش بسوی خانه ٔ حافظ برید.

Friday, May 15, 2009

زمزمه

بياييد از سايه - روشن برويم

برگرديم، و نهراسيم، در ايوان آن روزگاران ، نوشابه جادو سر كشيم
شب بوي ترانه ببوييم، چهره خود گم كنيم
از روزن آن سوها بنگريم، در به نوازش خطر بگشاييم
خودروي دلهره پرپر كنيم
نياويزيم، نه به بند گريز، نه به دامان پناه
نشتابيم ، نه به سوي روشن نزديك ، نه به سمت مبهم دور
عطش را بنشانيم ، پس به چشمه رويم

نزديك ما شب بي دردي است ، دوري كنيم
كنار ما ريشه بي شوري است، بر كنيم

و اين نسيم ، بوزيم ، و جاودان بوزيم
و اين خزنده ، خم شويم ، و بينا خم شويم
و اين گودال ، فرود آييم ، و بي پروا فرود آييم
...برخود خيمه زنيم ، سايبان آرامش ما ، ماييم
ما وزش صخره ايم ، ما صخره وزنده ايم
ما شب گاميم، ما گام شبانه ايم
پروازيم ، و چشم براه پرنده ايم
تراوش آبيم، و در انتظار سبوييم
در ميوه چيني بي گاه، رويا را نارس چيدند، و ترديد از رسيدگي پوسيد
بياييد از شوره زار خوب و بد برويم
چون جويبار، آيينه روان باشيم : به درخت ، درخت را پاسخ دهيم
و دو كران خود را هر لحظه بيافرينيم، هر لحظه رها سازيم
برويم ، برويم، و بيكراني را زمزمه كنيم

سهراب

No comments:

Post a Comment