About Me

My photo
دختری شبگرد و تند و تلخ وگلرنگ است و مست گر بیابیدش بسوی خانه ٔ حافظ برید.

Thursday, December 17, 2009

سخت گيرانه

اين متن رو از بلاگ شخص سخت كوش و متفكري بر داشتم و خيلي خيلي مصداق داره برام
دو يا سه سال بعد از ارسال پست خوندمش، اما شرايط بد روحيم رو -حد اقل براي مدتي- بهبود داد. حدود يك سال و اندي پيش براي بار اول خوندمش. هنوز هم گه گاه سراغش مي رم. متن بر گرفته از كتاب "انسان در جستجوي معنا"ست

"فرانکل که به نیچه علاقه مند است، به این گفته اش ایمان دارد که «کسی که چرایی زندگی را یافته، با هر چگونه ای خواهد ساخت». نویسنده می خواهد بداند چگونه می توان به انسان کمک کرد تا به این شایستگی برجسته بشری دست یابد؛ چگونه می توان در بیمار این حس را برانگیخت که به خاطر چیزی مسوول زندگی است، هرچند که در بدترین شرایط قرار گرفته باشد. در اوج سختی ها و تقلا برای زنده ماندن در اردوگاه، اندیشه ای در ذهن دکتر فرانکل شکفت. او برای نخستین بار در زندگی حقیقتی را که شعرای بسیاری به شکل ترانه سروده اند و اندیشمندان بسیار نیز آن را به عنوان حکمت نهایی بیان داشته اند، دید. این حقیقت، که عشق عالی ترین و نهایی ترین هدفی است که بشر در آرزوی آن است. معنای بزرگترین رازی که شعر بشر و اندیشه و باور بشر باید آشکار سازد این است که «رهایی بشر از راه عشق و در عشق نهفته است».

بشر در شرایطی که خلاء کامل را تجربه می کند و نمی تواند نیازهای درونی اش را به شکل عمل مثبتی ابراز نماید، تنها کاری که از او بر می آید این است که در حالی که رنج هایش را به شیوه ای راستین و شرافتمندانه تحمل می کند، از راه اندیشیدن به معشوق و تجسم خاطرات عاشقانه ای که از معشوقش دارد خود را خشنود گرداند. عشق تنها شیوه ای است که با آن می توان به اعماق وجود انسانی دیگر دست یافت.

انسان وقتی تلاش می کند هنر زیستن را فرا گیرد، این تلاش که برای ایجاد روحیه شوخ طبعی و خوشمزگی و به خاطر تحمل شرایط زیستی پیرامون خود به کار می رود شگرد شگفت انگیزی می شود. رنج چه کم و چه زیاد روح بشر و ضمیر آگاه او را آزار خواهد داد. از این رو می توان گفت که میزان رنج بشر کاملاً نسبی است. به همین دلیل ممکن است رویداد بسیار ناچیزی موجب بزرگترین شادمانی ها گردد. تجربه های اندوخته شده در زندگی اردوگاهی نشان می دهد که بشر حق گزینش عمل را دارد. بشر می تواند، حتی در چنان شرایط هولناک فشارهای روحی و جسمی، آزادی معنوی خود را حفظ کند. همه چیز را می توان از یک انسان گرفت مگر یک چیز: آخرین آزادی بشر در گزینش رفتار خود در هر شرایط موجود و گزینش راه خود. آخرین آزادی را هرگز نمی توان ازدست داد.

زندگی فعال به بشر فرصت می دهد تا در کار خلاقه به ارزش ها پی برد و زندگی غیر فعال تفریحی، فرصتی است برای دست یافتن به کمال در تجربه زیبایی، هنر یا طبیعت. اما تنها خلاقیت و شادمانه زیستن زندگی را پربار نمی کند. اگر اصلاً زندگی دارای مفهومی باشد، پس باید رنج هم معنایی داشته باشد. رنج، بخش غیر قابل ریشه کن شدن زندگی است، گرچه به شکل سرنوشت و مرگ باشد. زندگی بشر بدون رنج و مرگ کامل نخواهد شد.

هرگونه تلاش در مبارزه با تأثیر «روان بیماری زا»ی محیط زندان بر زندانی، چه به وسیله روان درمانگری یا دیگر روش های بهداشت روان، باید بر این اصل استوار باشد که نیروهای درونی زندانی را با نشان دادن هدف های آتی برانگیزاند و روزنه امیدی بر او بگشاید. زیرا یکی از ویژگی های بشر این است که تنها با امید به آینده می تواند زندگی کند. گرچه زندانی گاهی برای امید بستن به چیزی باید به خود فشار آورد، ولی این فشار خود در دشوارترین لحظات زندگی موجب رهاییش میشود. کسانی که رابطه نزدیک بین وضع روحی یک انسان، جرأت و امید او یا بی جرأتی و نومیدی او را با درجه ایمنی از بیماری می دانند، خوب آگاهند که دست شستن از جرأت و امید می تواند تأثیری کشنده داشته باشد.

تعریف معنای زندگی و دادن یک فرمول، ناممکن است. هرگز نمی توانیم پرسش ها در مورد معنای زندگی را با عبارات گسترده و کلی پاسخ دهیم. زندگی به معنای چیز مبهم نیست، بلکه برعکس چیزی است بسیار واقعی و قابل لمس؛ همان گونه که وظایف موجود در زندگی نیز بسیار واقعی و لمس پذیرند. این وظایف سرنوشت بشر را که ویژه خود است می سازد. هیچ فرد یا هیچ سرنوشتی را نمی توان با فرد یا سرنوشت دیگری مقایسه کرد. هیچ موقعیتی تکرار نمی گردد، و به هر موقعیتی پاسخ متفاوتی باید داده شود. گاهی موقعیتی که فرد در آن قرار می گیرد ایجاب می کند با عملی که در پاسخ به آن موقعیت در پیش می گیرد، سرنوشتش را شکل بخشد. گاهی اگر از فرصت استفاده کند و به وضع موجود و آن چه هست بیندیشد، برایش سودمندتر خواهد بود. گاهی نیز لازم است سرنوشت را بپذیرد و رنج هایش را تحمل کند. هر موقعیتی با استثنایی بودن خود مشخص می شود، و هماره یک پاسخ راستین برای هر مشکلی که در پیش روی اوست وجود دارد.

وقتی انسان پی می برد که سرنوشت او نیز رنج بردن است، ناچار است رنجش را به عنوان وظیفه - وظیفه ای استثنایی و یگانه - بپذیرد. ناگزیر باید این حقیقت را بپذیرد که در رنج بردن نیز در جهان تک و تنهاست. هیچ کس نمی تواند او را از رنج هایش برهاند یا به جای او رنج برد. تنها فرصت موجود، بستگی به نحوه برخورد او با مشکلات و تحمل مشقات دارد.

زندگی یعنی دست یافتن به هدفی از راه خلاقیت فعال. زندگی بشر در هر شرایطی هرگز نمی تواند بی معنا باشد. با این نگرش، به حرف نیچه می رسیم که می گوید: آن چه موجب مرگ من نشود، مرا نیرومندتر می سازد.

بنا بر روش لوگوتراپی، معنای حقیقی زندگی را به سه شیوه می توان کشف کرد:

1. با انجام کاری ارزشمند
2. با تجربه ارزشی والا
3. با تحمل درد و رنج

نخستین شیوه به معنی کار و فعالیت کردن است. شیوه دوم نیز به معنی کسب تجربیات ارزشمند است، مانند برخورد با شگفتی های طبیعت، فرهنگ و یا با درک و دریافتن فردی دیگر، یعنی به وسیله عشق".

No comments:

Post a Comment